روزهای من و تو

ساخت وبلاگ

خب بالاخره وقتش رسید...خدمت مقدس سربازی.. ......... این سربازی رفتن حامی و به تبع اون استخدام شدنش اینقدر به عقب افتاده بود که دیگه این اواخر نذر کرده بودیم که بفرستنش سربازی!! بالاخره یکشنبه ی موعود رسید و ایشون کله ی سحر خودش رو به پادگان معرفی کرد! بنده هم غروب اون روز، تنها بعد از گذشت چند ساعت از شروع سربازی داشتم خودم رو آماده ی آبغوره گرفتن می کردم که دیدم زنگ زد! اون شب ولشون کردن تا چهارشنبه. و به همین راحتی سه روزش تموم شد! دیروز صبح هم رفت پادگان و من هم دارم مقاومت میکنم! آخه بی سابقه است این مقدار بی خبری از همدیگه :(  .............. اسفندماه فقط با پدیده ی سربازی شروع نشد! یک جهش شغلی بزرگ هم برای من داشت! که وقتی با اوضاع پارسالم مقایسه می کنم شرمنده ی علت العلل میشم!  ........... دوسال گذشت از اون روز شیرین رهایی از تز! شب قبلش برای آخرین بار اسلایدامو چک کردم و به توصیه ی حامی یه زولپیدم خوردم و خوابیدم! قبل اینکه خوابم ببره قرصه روم اثر گذاشته بود و همش چیزای عجیب و غریب تو خونه می دیدم! همه چی خاکستری شده بود و صورت حامی یه چیزی شبیه شرک به چشمم می اومد!!  صبح پاشدم و یک بار از بسم الله الرحمن الرحیم شروع کردم به توضیح دادن برای حامی و اونم تو آشپزخونه کار می کرد و هی میگفت خییییلی زیاده! وقتت رفت! کمش کن! دو سه ساعت قبل دفاع از خونه زدیم بیرون برای خرید کردن! میوه و شیرینی و نسکافه و آب میوه و بشقاب و چنگال و کارد و دستمال و .. و... و... . برای اولین بار اجازه دادن که با ماشین شخصی وارد دانشگاه بشیم! با چه افتخاری وارد شدم! یک بار برای همیشه! وسایلو گذاشتیم و حامی رفت دنبال تمدید بیمه ماشین و خرید قاشق کوچیک. خانواده م اومدن و رفتیم رستوران روزهای من و تو ...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای من و تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dyouiandfuturec بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 2:02

سوم سوم سوم... امروز ماهگرد عقد ماست. سوم فروردین 97 بالاخره عقد کردیم.. تو یک روز بهاری قشنگ که آسمون آبی پررنگ بود بی هیچ لکه ای.. عقد محضری گرفتیم با حضور دوتا خانواده. چقدر این روز برام عجیب بود، چقدر دور بود، اما سرانجام شد و چیزی که الان برام دوره روزهای دوری و حسرته.. 

روزهای من و تو ...
ما را در سایت روزهای من و تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dyouiandfuturec بازدید : 171 تاريخ : پنجشنبه 5 ارديبهشت 1398 ساعت: 18:48

  خب دوباره پاییز اومد و دیگه حد و حسابی برای سرعت گذران عمر قابل تصور نیست.. بنده هم هم اکنون در شهر محل کارم به سر می برم در فراق و  هجران! سربازی حامی باز هم عقب افتاد و در نتیجه استخدامش هم همینطور! به همین دلیل به خواست من و به دلیل ملاحظات مختلف، من جمله مسائل مالی جفتمون ، مراسم خواستگاری رو به تعویق انداختیم تا حدود شیش هفت ماه دیگه! البته با این تفاوت که خانواده ش در جریان قرار گرفتن!  زندگی من هم داستانه واسه خودش! یه کلبه، یه خونه تنهایی و یه خونه ی پدری! نمی دونم محل اقامتم واقعا کجاست! البته داشتن خونه ی تنهایی، به قول حامی، این امتیاز رو داره که راحت می تونی کارایی که باعث پیشرفت شغلیت میشه رو، در آرامش و بدون دردسر انجام بدی! وقتی هدفت روشنه و آینده امیدوارکننده، تنهایی و مسئولیت همه ی کارهای یک خونه رو به دوش گرفتن سخت جلوه نمی کنه! حتی از ذوق نوشیدن یک لیوان چایی تازه دم با یک تکه شکلات پای لب تاپ و درس و مشق، می تونی به وجد بیایی!  از اون طرف هم حامی تنهاست، چند ماه پیش رو به شدت مشغوله و تا قبل از اینکه کار رسمیش شروع بشه، می تونه مبلغ قابل توجهی سیو کنه! من اصلا آدم پولکی نیستم! فقط چون می خوام روی پای خودم باشم و نه تو هیچ کدوم از مراسمات و نه در ابتدای ورود به زندگی مشترک، ریالی از کسی نگیرم، به شدت دغدغه ی اقتصادی پیدا کردم.. ...  + نوشته شده در روزهای من و تو ...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای من و تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dyouiandfuturec بازدید : 168 تاريخ : جمعه 17 آذر 1396 ساعت: 5:13

مله رمضون امسال سومین ماه رمضونی بود که تونستیم بخشیش رو با هم بگذرونیم..مراسمای شب قدر هم به خلاف سالهایی دیگه خونه موندیم و از تلویزیون مراسم رو دیدیم.. کیفش بیشتر از بیرون بود.. وسطاش سحری درست میکردم و حامی هم واسم میوه و شربت می آورد...  از یکشنبه هفته قبل ندیدمش و خیلی دلم تنگ شده.. بعد از گذشت هفت سال فکر نمیکردم که به ابراز عشق کلامی انقد احتیاج داشته باشم.. تا دیشب که حال و هوام عجیب بود روزهای من و تو ...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای من و تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dyouiandfuturec بازدید : 183 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 2:06

  روزها داره با سرعت هرچه تمام تر می گذره..روزهایی که پیش حامی نیستم کلی کارامو جلو میندازم.. حاصل همین ایام نه چندان زیاد، سه تا کار درست حسابی بوده که دو تاش چاپ شده و یکیش هم به زودی کتاب میشه.. همیشه نگران اینم که ازدواج و رسمی شدن البته مانع پیشرفتم بشه! آخه من آدمی هستم که در روز تا ده دوازده ساعت می تونم پای سیستم بشینم و کار انجام بدم! حامی اما اصلا این جوری نیست، کارهاشو در کمترین زمان ممکن انجام میده و اصولا از وقت زیاد صرف کارای علمی کردن خوشش نمیاد!! تا حالا چندین بار این نگرانیمو پیشش ابراز کردم!  ------------------------------------------------------------------------------ اول روزهای من و تو ...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای من و تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dyouiandfuturec بازدید : 151 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 19:17

  کدوم دختریه که به جهاز فکر نکنه؟ هیچکی! چند وقته دارم لیست کامل جهیزیه رو سرچ می کنم! جان من شما هم یه سرچی کنید! دستمال کاغذی دربیار برقی و خلال دندون تمام اتومات!! :دی بابا بیخیال!!! من نمی دونم این رسوم هندی طور از کجا اومده! که مثلا خانواده ی عروس خوشحالن که بین دو میلیارد دختر، یه سبیل کلفتی پیدا شده که دخترشونو بیگیره!! حالا اینا هم دار و ندارشون رو بدن به آقا ببره!!! تازه وقتی هم که زایید دو مرتبه زلزله بیاد تو خونه ی دختر بیچاره که یکی دیگه بچه رو درست کرده یکی دیگه باید سیسمونی چند ده میلیونی بده!! کاشکی پسرها/ نامزدها/ شوهرها/ پارتنرها/ دوست پسرها/ .. روزهای من و تو ...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای من و تو دنبال می کنید

برچسب : جهاز كشف الكذب,جهاز تقصف الشعر,جهاز قياس السكر,جهاز الكفتة,جهاز كشف الحمل,جهاز مكافحة الارهاب,جهاز قياس السكر بدون وخز,جهاز,جهاز التبويض,جهاز كشف الذهب, نویسنده : dyouiandfuturec بازدید : 244 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 19:16

  خب دوباره پاییز اومد و دیگه حد و حسابی برای سرعت گذران عمر قابل تصور نیست.. بنده هم هم اکنون در شهر محل کارم به سر می برم در فراق و  هجران! سربازی حامی باز هم عقب افتاد و در نتیجه استخدامش هم همینطور! به همین دلیل به خواست من و به دلیل ملاحظات مختلف، من جمله مسائل مالی جفتمون ، مراسم خواستگاری رو به تعویق انداختیم تا حدود شیش هفت ماه دیگه! البته با این تفاوت که خانواده ش در جریان قرار گرفتن!  زندگی من هم داستانه واسه خودش! یه کلبه، یه خونه تنهایی و یه خونه ی پدری! نمی دونم محل اقامتم واقعا کجاست! البته داشتن خونه ی تنهایی، به قول حامی، این امتیاز رو داره ک روزهای من و تو ...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای من و تو دنبال می کنید

برچسب : یک نفر در را به روی حضرت پاییز باز کند, نویسنده : dyouiandfuturec بازدید : 280 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 19:16